دلنوشته تاثیر برانگیز نیکی 18 ساله از کرمان

?سلام نیکی هستم18ساله
ماه رمضان سال94یکی بهم پی ام داده بود من جواب دادم گفت کسی که واسه میمیره من نوشتم برو واسه پدرومادرت بمیربعدازظهرعیدفطرطوری صحبت میکردعاشقش شدم تنهادلیلش صحبت اش نبود بلکه مادروپدرنداشت دلم واسش میسوخت میگفت خیلی دوست دارم .میمیره واسه اگه توبری با یکی دیگه ازدواج کنی من خودمومیکشم منم خیلی دوسش داشتم بعداز یه مدت پسرعمه م خواستگاری اومدمدام میگفت نکنه بری قبولش کنی ازاونجاکه من خجالتی بودم میگفتم خجالت میکشم بگم ولی قبولش ندارم یه ماه بعدشب دعوامون شدسه روزبعداومدمنوببینه بدون اینکه به من بگه به زن داداشش گفت…بیارسوپرایزش کنم منم که خجالتی بودم وقتی دیدمش تمام بدنم می‌لرزیدند با هیچ پسری نبودم اولین بارم بود حتی نتونستم جواب سلام شو بدم اونم به تلافی اون روز رفت نامزدکردولی من نمیدونستم که نامزده…سه هفته بعد منم بهش پی ام دادم میخواستم امتحانش کنم بعدکه منوشناخت فرداش زنگم زدبعدگفت نامزدی کردی گفتم نه ولی من نپرسیدم نمیدونستم اینقدزودمیره اینقدزودبهم خیانت میشه بدون اینکه بگه من روزبه روزبهش وابسته شده بودم کاش اونروزمیگفت تامن راه موبکشم برم دنبال زندگیم
نگفت بعدا سه ماه من فهمیدم نامزدکرده دنیاروسرم خراب شدازشب تاصبح گریه کردم فرداش اول مهربودتازه2دبیرستان میرفتم بااینکه درس موخیلی دوست داشتم رشته موردعلاقه م ریاضی بودرفتم بخاطرعشق نامردم ازدرسم گذشتم چون درسم بدون عشق معنانداشت اصلابه درس فکرنمیکردم فقط بفکرخودکشی و انتقام بودم ولی….
یه ماه بعدنامزدکردم یه ماه بعدش عروسی کردم حالام اومده به همه جاگفته من دوستش داشتم اونم دوستم داشته ابروموبرده من ازت نمیگذرم نامردبه خداواگذارت کردم بهت اعتمادکردم جواب اعتماداین نبودبخدااین نبودرسمش امیدوارم یکی دلتوبشکنه بعدیادمن بیفتی که چیکارکردی بادلم شرمنده اینقدصحبت کردم دلم سبک ترشدامیدوارم موفق باشین ایشالله این
دلنوشته موخودت نامردش بخونه ممنون ازکانال خوبتون

روبیکای ناکامان تلگرام ناکامان اینستاگرام ناکامان

برچسب ها

نظرات