دلنوشته پاییزی لیلا 17 ساله از نوشهر

?سلام اسمم لیلاس ۱۷سالمه
درست چهارسال پیش تواوج جاهلیت عاشق یه پسر شدم ب اسم علی دورادور همدیگرومیشناختیم یه رفت وامدی بود اونموقع اونم۱۹سالش بود تازه درسش تموم شده بود نمیخواس بره دانشگاه گف میرم سربازی برمیگردم همه ی کارارو درست میکنم رفت?ولی وقتی برگشت دیگه اون علی نبود مدام بهونه های الکی بهم درخواستای نامشروع دادولی من خودم دلم نمیخواست انگارب دلم افتاده بود ک این ازدواج شدنی نیس بهم گفت باید همدیگروفراموش کنیم برامن خیلی سخت بود دلبسته و وابسته شده بودم خیلی عذاب کشیدم هرشب گریه ازخداکمک میخواستم عشق من پاک بود ولی اون هوس…
الانم ک دارم این دلنوشته رومینویسم دلم خیلی گرفته اونم رفت دنبال یکی دیگه الان چن مدته بایکی ازاقوامشون عقد کرده منم بادلی شکسته?اینجاداغونم…امسال هم کنکور دادم ولی قبول نشدم بدلیل شرایط خانوادگی فقط تونستم شهرخودمون بزنم ک دیگه نشد تنهاامیدم ب درس بود تصمیم دارم تااونجایی ک بتونم ازدواج نکنم دلم نمیخواد برم توبغل یکی بخوابم بعدفکرم پیش یکی باشه چون ب هردومون خیانت میکنم برام دعاکنیدآهای آقاپسرا توزندگیتون دنبال عشق پاک باشیدن هوس??بخدادنیاتموم میشه
من خسته شدم ازآدماوطعنه هاشون
خسته شدم ازاومدنا ورفتناشون
خسته م ازخیابونو پیاده روهاش
ازت ک خواسته بودم مراقبم باش
ازادمین کانال هم تشکرمیکنم بابت کانال خوبش❤️??

روبیکای ناکامان تلگرام ناکامان اینستاگرام ناکامان

برچسب ها

نظرات