دلنوشته حسرت انگیز هادی از کرمان

?هادی هستم از کرمان :
میخام از عشقی بگم ک تمام زندگیم شده بود نفسم شده بود میخام از,فاطمه بگم من
از دبستان عاشق این دختر بودم تا اینکه پنج شیش ماه پیش باهاش تونستم ارتباط بر قرار کنم و عشقم رو علنی کنم عشقی ک دیگه همه راجبش میدونستن بخدا جوری شده بود ک من و فاطمه رو لیلی و مجنون صدا میزدن تو اشناها و دوستام منم یکم با بد حجابی مخالف بودم ن اینکه ى کم بلکه خیلی زیاد ولی اون گوش نمیداد بازم اخریا شده بود گوش میداد ولی با پسرای اقوامش گرم میگرفت
فاطمه دوتا دوس پسر داشت از قبلش ولی من چشم پوشی کردم هر روز میگفت بهم ک میخان بیان خاستگاری واسم زود تر بجنب ..
تا اینکه دو شب پیش فهمیدم خیلی چیزا رو ازم پنهون کرده و هنوزم با یه پسر ماهونی در ارتباطه ان شاا… این متنم ب دستش میرسه
بخدا دنیا رو سرم خراب شد وقتی اینارو فهمیدم باهاش سرد شدم بهش گفتم ما دیگه بدرد هم نمیخوریم روزگارم سیاه شده بخدا روزا گریه شبا گریه نمیدونم چ مرگم شده
ولی الان فقط دوتا آرزو از خدا دارم یکی مرگ خودم یکیم خوشبختی اون عزیز از دست رفته که خاطرش خیلی برام عزیزه
خواهشم از شما دوستان اینه که مواظب باشین ب چ کسی عشق میورزین عشقای امروز 99% دروغن و کشکن خدا کنه ب حق همین شب عزیز ، من بمیرم ولی اون خوشبخت بشه ..

روبیکای ناکامان تلگرام ناکامان اینستاگرام ناکامان

برچسب ها

نظرات